تا کعبه با خیال تو همدوش رفته ام این راه را تمام بآغوش رفته ام دور و دراز شد سفر بیخودی مرا گویا ببوی زلف تو از هوش رفته ام در حیرتم که با همه بیقوتی چه سان از یادت ای نگار قصب پوش رفته ام؟! نازش ز چین جبهه برویم کشیده تیغ تا چون خطش بسیر بنا گوش رفته ام واعظ بمجلسی که در آن بوده حرف دوست خود را ز شوق کرده فراموش رفته ام واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124178