از ما گذشت عمر، بآیین مهوشان گیسوی آه حسرت ما از قفا کشان از خانه ماهروی من آمد چو شب برون شد کوچه پر ز دیده حیران چو کهکشان پیوسته سوی خود، رخ عاشق نگاه او چشم مرا ز تار نگه برده موکشان هر چند پای بر دلم افشرد کوه صبر از خویش برد آن خم زلفم، کشان کشان گفتی که: کیست واعظ ما؟ همچو زلف تو سر حلقه جماعت خاطر مشوشان! واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124215