میتراود التفات از جبهه پر چین او جوهر و آیینه باشد شوخی و تمکین او بسکه دارد نازکی، کار مکیدن میکند چشم اگر بردارم از لعل لب شیرین او خضر را عمر ابد از یکدم آب زندگیست تا قیامت زنده ایم از صحبت دوشین او میتواند دشت را از گریه گلریزان کند چشم پاک من شود گر یک نظر گلچین او صورت آیینه زانوی خویشم تا سحر نیست گر واعظ شبی زانوی من بالین او واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124254