زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر منتی وای اگر در عهد ما میبود صاحب همتی تا کشیدم پا بدامان جنون، فارغ شدم حلقه طفلان بگردم شد، کمند وحدتی سوی شهرستان عزلت، خیمه بیرون زد دلم رفتم از یاد شما، ای همنشینان همتی هر گیاهی کز زمین سر میزند، دانی که چیست؟ از آسودگان خاک، آه حسرتی تا چو واعظ در بروی آرزوها بسته ایم خاطر آسوده یی داریم و، کنج خلوتی واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۵۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124276