در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری کلید خانه آیینه شد صیقل ز همواری نهادت ذوق راحت بالش نرمی بزیر سر ازین غفلت مگر در خواب بینی روی بیداری چو زاهد در کمند وحدت خود غنچه میگردد برای صید دلها دانه و دامیست پنداری دلی کز درد عشق آگاه شد، راحت چه میداند؟ نمیگنجد در یک چشم باهم، خواب و بیداری چنان بر خویشتن واعظ بسان غنچه پیچیدم که برگ گل تواند خانه ام را کرد دیواری واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124283