بهرجا میفروزی چهره،آتشخانه میسازی بهر جانب نظر می افگنی، میخانه میسازی نگار من برنگ شعله، خشک وتر نمیدانی بهار من، بهر کس میرسی، دیوانه میسازی نگه می دارد از دور، آتش حسنت اسیران را تو ان شمعی که فانوس از پر پروانه میسازی به بیداری هم آن، چشم سیه در خواب میباشد مگر احوال بختم، پیش او افسانه میسازی؟! نمی آمیزد آن زلف سیه از سرکشی باما گرش از استخوان سینه ما شانه میسازی ندانم آتش سوزنده یا سیل بهارانی که هر سو میخرامی، عالمی ویرانه میسازی تو ای گنج روان عاشقان، از بس گرانقدری بهر ویرانه یی پا میگذاری، خانه میسازی من از بهر تو، با ناسازی ایام میسازم تو ای ناساز، میسازی به واعظ، یا نمیسازی؟! واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124300