بسویت جنبش هر نو نهال ایمای ابرویی ز حرفت در چمن، هر غنچه یی چشم سخنگویی ز یاران هیچکس پهلونشین من نشد امشب بغیر از حرف آن بدخو، که با من داشت پهلویی ز دردت، آنچنان بی تاب دارم همنشینان را که در پهلوی من بر خویش پیچد هر سر مویی از آن رو چون رگ ابر از نگاهم گریه میبارد که دایم همچو برق ای آتشین خود، چین بر ابرویی ز اسباب جهان واعظ ندارد خانه ام چیزی بغیر از بستر پهلو و، جز بالین زانویی واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۶۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124342