دگر شان دولت بلندی گرفت ز خانی که ایام جویای اوست فلک احتشامی که انوار عدل چو خورشید تابان ز سیمای اوست فروزنده نجمی، ز برج کمال که چشم خرد روشن از رای اوست بود همتش کوهساری بلند که سرچشمه جود در پای اوست عرق ریزی ابرها در بهار ز شرم کف سحر آسای اوست در او نام حاتم نگنجد ز بس جهان پر ز صیت کرمهای اوست چنان وعده اش در وفا پرشتاب که دیروز پس تر ز فردای اوست گشاده جبین منیرش، گلی ز گلزار خلق فرحزای اوست نیارد قلم شد ز مسطر برون چو مدحتگر طبع والای اوست نیارد کشد تیغ خود بر کسی که در سایه عدل وی جای اوست بزرگی باو چون فروشد عدو؟ که فخر بزرگی ز بالای اوست! خلاف سیه رو نگردد سفید بملکی که فرماندهش رای اوست برو باد یارب مبارک مدام مقامی که خود زینت افزای اوست خرد گفت از بهر تاریخ آن: «ایالت قبایی ببالای اوست » واعظ قزوینی : دیوان اشعار : ماده تاریخ : شمارهٔ ۱۳ - در تاریخ ایالت یافتن خانی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124525