مه برج اقبال، «نواب خان » که بادا الهی جهانش بکام ز آوازه عدل و احسان او بود گوش این نه صدف، پرمدام بمیدان هستی، ز لطف حقش بود توسن نیله چرخ رام بنا کرد، مهتابیی دلنشین که روز از شب آن کند نور وام ز بس خوشدلی راست آنجا هجوم نیابد در آن راه، اندوه شام در آن فرش، دیگر تکلف بود که فرش است مهتاب آنجا مدام از این فکر هر ماه کاهد قمر که چون بگذرد زین مبارک مقام؟! بحدی است کیفیت آن، که هست دز آن یاد کیفیت می حرام! در آن شام دارد ز بس فیض صبح شود بر زبان شب بخیرم، سلام زهر سو شد اندیشه تاریخ جو چو شد آن خجسته نشین تمام دعا کرد واعظ به اخلاص و گفت: «الهی نشیند در آن شادکام » واعظ قزوینی : دیوان اشعار : ماده تاریخ : شمارهٔ ۴۹ - تاریخ بنای مهتابی نواب خان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124561