بحکم شاه دین «عباس ثانی » آنکه در عهدش جهان از خرمی پرخنده شد، چون دامن گلچین شه مسکین نوازی، کز دوای عدل و احسانش بعالم هیچکس را نیست دردی، غیر درد دین شهنشاهی که رای و همت و حلم وی آموزد خرد را عقل و دریا را سخا و کوه را تمکین جلال و عدل و احسان و جهانبانی و دینداری همه در آسمان دولتش جمعند چون پروین شده از شمع تیغش، خانه امن و امان روشن چنان کز پشتبان دولتش، محکم بنای دین چنان بر زیردستان زور کردن نیست حد کس را که سر در عهد او آهسته بگذارند بر بالین ز بیدادی که بر فرهاد مسکین رفته از خسرو بکوه از بیم او خود را کشیده صورت شیرین برآمد تا بتخت خسروی این شاه دین پرور چراغان شد ز نور جبهه عباد، شهر دین بسعی بنده درگاه او، کیخسرو عادل که از سر کم نگردد سایه لطف شهش آمین سر اخلاص کیشان، آنکه بالاتر بود پیشش ز صد کیخسروی دربانی این شاه عدل آیین بانجام آمد این عالم بنا، زآن سان، که از فیضش سراپا رشک جنت گشت باب الجنة قزوین بگفتم: این چه جا باشد؟ بتاریخش خرد گفتا: «مکان طاعت و جای دعای پادشاه دین » واعظ قزوینی : دیوان اشعار : ماده تاریخ : شمارهٔ ۵۸ - در بنای مسجد کیخسرو خان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124570