ای نقاب از روی ماه آویخته صبح را با ماهتاب آمیخته در خیال عاشقان از زلف و رخ صورت حال و محال انگیخته آسمان خاک بیز از کوی تو سالها غربال دولت بیخته عقل ترسا روح عیسی روی را در چلیپاهای زلف آویخته از لطافت باد آب و آب باد هم برون برده ز سر هم ریخته ای سنایی بهر خاک کوی تو ز آبروی و دین و دل بگریخته سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12474