کودکی داشتم خراباتی می کش و کمزن و خرافاتی پارسا شد ز بخت و دولت من پارسایی شگرف و طاماتی شیوهٔ خمر و قمر و رمز مدام صفتی بود مرورا ذاتی آنکه والتین ز بر ندانستی همچو بوالخیر گشت هیهاتی خوانده از بر همیشه چو الحمد عدد سورهٔ لباساتی گوید امروز بر من از سر زهد مثل و نکتهٔ اشاراتی دوش گفتم ورا که ای دل و جان مر مرا مایهٔ مباهاتی گر چه مستور و پارسا شده‌ای واصل هر گونهٔ کراماتی گر یکی بوسه خواهم از تو دهی؟ گفت: لا والله ای خراباتی ای سنایی کما ترید خوشست دل به قسمت بنه کمایاتی سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12499