ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی گاه عشرت پیش تو بر دست ساغر دارمی ورنه همچون حلقهٔ در داردی عشقت مرا بر امیدت هر زمانی گوش بر در دارمی نیستی پشتم چو چنبر در غم هجران تو گر شبی در گردن تو دست چنبر دارمی ورنه بر جان و دل من مهربانستی دلت من ز دست تو به یزدان دستها بردارمی گر همه شب دارمی در کف می و در بر ترا ماه در کف دارمی خورشید در بر دارمی زر ندارم با تو کارم زان قبل ناساخته‌ست کاشکی زر دارمی تا کار چون زر دارمی در خرابات قلندر گر ترا ماواستی من نشیمن در خرابات قلندر دارمی سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12526