ثابت من قصد خرابات کرد نفی مرا شاهد اثبات کرد با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد آن خدمات من دل سوخته مستی او دوش مکافات کرد نغمهٔ او هست مرا نیست کرد بیدق او شاه مرا مات کرد تا که به من داد و گفت:«خذ» اغلب انفاس مرا هات کرد آنکه همی دعوی بر هر کسی روز و شب از راه کرامات کرد حال سنایی دل اهل خرد خاک گمان بر سر طامات کرد با دل و با دیدهٔ چرخ فلک دال دل خویش مباهات کرد دیدهٔ بردوخته چون برگشاد راز دل خویش مقامات کرد بحر محیط او به یکی دم بخورد پس بشد و قصد سماوات کرد دست به هم بر زد و ناگه به شوق زان همه شب دوش لباسات کرد بست در صومعه و خویش را چاکر و شاگرد خرابات کرد کشف که داند که کند آنکه او فضل برو سید سادات کرد ماند سنایی را در دل هوس صومعه پر هزل و خرافات کرد سنایی غزنوی : دیوان اشعار : قصاید : قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12577