بهار آمد و یار کسی نمی‌آید چنین بهار به کار کسی نمی‌آید چه سود ز آمدن سرو و لاله و سوری چو سرو لاله‌عذار کسی نمی‌آید همیشه گل به بهار آمدی چه شد کامسال گلِ همیشه‌بهار کسی نمی‌آید چو من غریب دیار کسی مباد آنجا کسی ز یار و دیار کسی نمی‌آید ز می مباد تهی جامش از چه ساقی ما ترحمش به خمار کسی نمی‌آید کسی که شمع وی افروخته‌ست بخت چرا به خاطرش شب تار کسی نمی‌آید رفیق را سگ خود نشمری و حق با تست که ناکسی به شمار کسی نمی‌آید رفیق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/128829