بی تو ای رخشنده اختر زاختر رخشان چه حظ بی تو ای تابنده انجم ز انجم تابان چه حظ جان غم پرورده را با عیش و با عشرت چکار با قفس خو کرده را از باغ و از بستان چه حظ تشنه ی لعل لب یارم من لب تشنه را بی لب جانبخش یار از چشمه حیوان چه حظ ذوق داغ و درد اگر دارد دلت دانی که من می برم از این چه فیض و می کنم از جان چه حظ گر به جان داغی نباشد باشد از مرهم چه فیض ور به دل دردی نباشد باشد از درمان چه حظ وصل خوش باشد نباشد گر ز پی هجران رفیق ورنه از وصلی که دارد در عقب هجران چه حظ رفیق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/128866