راندی ز نظر، چشم بلا دیده ی ما را این چشم کجا بود ز تو، دیده ی ما را سنگی نفتد این طرف از گوشه ی آن بام این بخت نباشد سر شوریده ی ما را مردیم به آن چشمه ی حیوان که رساند شرح عطش سینه ی تفسیده ی ما را فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصه ی شطرنج فرو چیده ی ما را هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیده ی ما را ما شعله ی شوق تو به صد حیله نشاندیم دامن مزن این آتش پوشیده ی ما را ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیده ی ما را با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی پاشید نمک، جان خراشیده ی ما را وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13168