قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب هم حریفان تو می‌گویند پیش از آفتاب آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب مجلسی داری و ساغر می‌کشی تا نیمشب روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیمخواب باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب می‌خورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب وحشی دیوانه‌ام در راستگوییها مثل خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13193