بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است بشتابید و به مجروح کهن مژده برید که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست از وفای پسران عشق مرا طالع نیست ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟ وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13203