خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟ که قفل تافته افتاده است و در باز است به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است زمان قهقههٔ کبک ، خوش دراز کشید مجال گریهٔ خونین و چنگل باز است حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی غبار بال بر افشان که وقت پرواز است وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13205