رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می‌برد چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت کرشمه‌ای که جنون آورد تعقل آن بلای دانش سد هوشمند کرد و گذشت یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت که بود این ، که ز چشم بدش گزند مباد که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت رسید و باز به اندک ترحمی وحشی زبان شکوه به کام تو بند کرد و گذشت وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۱۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13266