گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت برخاستم که دست دعایی برآورم دشنام داد و راه دگر کرد و راند و رفت از پی دویدمش که عنان گیریی کنم افراشت تازیانه و مرکب جهاند و رفت وحشی نشد نصیبم ازو تازیانه‌ای چشمم به حسرت از پی او بازماند و رفت وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13269