ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت پیش دست و قبضه‌ات میرم که خوش مردم کش است در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13270