چشم او قصد عقل و دین دارد
لشکر فتنه در کمین دارد
عالمی را کند مسخر خویش
هر که او لشکری چنین دارد
مست و خنجر به دست میآید
آه با عاشقان چه کین دارد
هیچکس را به جان مضایقه نیست
اگر آن شوخ قصد این دارد
ساعد او مباد رنجه شود
داغ بر دست نازنین دارد
هر کرا هست تحفهای در دست
پیش جانان در آستین دارد
نیم جانیست تحفهٔ وحشی
چه کند بینوا همین دارد
وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۲۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/13286