چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود به التفات تو دارم امیدواریها ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو کدام روز دگر اینقدر فغانم بود زبان خامهٔ من سوخت زین غزل وحشی مگر زبانه‌ای از آتش نهانم بود وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13304