نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد نیاز بوالهوس همچون نماز بی‌وضو باشد ز مستی آنکه می‌گوید اناالحق کی خبر دارد که کرسی زیر پا، یا ریسمانش در گلو باشد نهم در پای جان بندی که تا جاوید نگریزد از آن کاکل که من دانم گرم یک تار مو باشد به خون غلتیدم از عشق تو، صد چون من نگرداند به یک پیمانه آن ساقی کش این می در سبو باشد نه صلحت باعثی دارد نه خشمت موجبی، یارب چه خواند این طبیعت را کسی وین خو چه خو باشد بدین بی مهری ظاهر مشو نومید ازو وحشی چه می‌دانی تو؟ شاید در ته خاطر نکو باشد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13319