خرم دل آن کس که ز بستان تو آید گل در بغل از گشت گلستان تو آید ما با لب تفسیده ره بادیه رفتیم خوش آنکه ز سرچشمهٔ حیوان تو آید خوش می‌گذری غنچه گشای چمن کیست این باد که از جنبش دامان تو آید بر مائدهٔ خلد خورانم همه خونم رشک مگسی کان ز سر خوان تو آید گو ماتم خود دار و به نظاره قدم نه آنکس که به راه سر میدان تو آید سر لشکر هر فتنه که آید پی جانی تازان ز ره عرصهٔ جولان تو آید وحشی مرض عشق کشد چاره گران را بیچاره طبیبی که به درمان تو آید وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۱۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13323