المنةلله که شب هجر سر آمد خورشید وصال از افق بخت برآمد سد شکر که زنجیری زندان جدایی از حبس فراق تو سلامت بدرآمد شد نوبت دیدار و زدم کوس بشارت یعنی که دعای سحری کارگر آمد جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت این بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد بیخود شده بود از شعف وصل تو وحشی زو درگذر ار او به درت دیرتر آمد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13331