بازم غم بیهوده به همخانگی آمد عشق آمد و با نشئه ی دیوانگی آمد ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد دارد خبری آن نگه خاص که سویم مخصوص به صد شیوهٔ بیگانگی آمد ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13334