عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفته‌اند عاشقی را مایهٔ بی اعتباری گفته‌اند کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من عاشقی را رکن اعظم بردباری گفته‌اند پای تا سر بیم و امیدم که طور عشق را غایت نومیدی و امیدواری گفته‌اند پیش من هست احتراز از چشم و دل از غیر دوست آنچه اهل تقویش پرهیزکاری گفته‌اند راست شد دل با رضای یار و ، رست از هجر و وصل آری آری راستی و رستگاری گفته‌اند من مرید عشق گر ارشاد آن شد حاصلم آن صفت کش نام موت اختیاری گفته‌اند زیستن فرعست وحشی ، اصل پاس دوستیست جان و سر سهلست اول حفظ یاری گفته‌اند وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13344