هرگز به غرض عشق من آلوده نگردد چشمم به کف پای کسی سوده نگردد آلوده نیم چون دگران این هنرم هست کز صحبت من هیچکس آلوده نگردد پروانه‌ام و عادت من سوختن خویش تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد با بلهوس از پاکی دامان تو گفتم تا باز به دنبال تو بیهوده نگردد وحشی ز غمش جان تو فرسود عجب نیست جانست نه سنگست که فرسوده نگردد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۱۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13358