عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مست گه میانم گیرد و گاهی گریبانم کشد پر نگاهی کو که چون بر دل گشاید تیر ناز از پی هم سد نگه تازد که پیکانم کشد سرمه‌ای خواهم که جز یک رو نبینم ، عشق کو تا به میل آتشین در چشم گریانم کشد گلشن شوقی هوس دارم که رضوان از بهشت بر در باغ آید و سوی گلستانم کشد وعده گاهی کو که چون نومید برخیزم ز وصل دست امید وفای وعده دامانم کشد در کدامین چشم جویم آن نگاه بردگی کاشکارا گویدم برخیز و پنهانم کشد آن غزالی را که وحشی خواهد ار واقع شود دهر بس نیت که از طبع غزلخوانم کشد وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۲۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13371