چو بشناخت آهنگری پیشه کرد از آهنگری اره و تیشه کرد چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت ز دریای‌ها رودها را بتاخت به جوی و به رود آبها راه کرد به فرخندگی رنج کوتاه کرد چراگاه مردم بدان برفزود پراگند پس تخم و کشت و درود برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش بدان ایزدی جاه و فر کیان ز نخچیر گور و گوزن ژیان جدا کرد گاو و خر و گوسفند به ورز آورید آنچه بد سودمند ز پویندگان هر چه مویش نکوست بکشت و به سرشان برآهیخت پوست چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم چهارم سمورست کش موی گرم برین گونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان برنجید و گسترد و خورد و سپرد برفت و به جز نام نیکی نبرد بسی رنج برد اندران روزگار به افسون و اندیشهٔ بی‌شمار چو پیش آمدش روزگار بهی ازو مردری ماند تخت مهی زمانه ندادش زمانی درنگ شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگ نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر فردوسی : شاهنامه : هوشنگ : بخش ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/1339