جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی تو برو بهر علاج دل بیمار دگر گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر بس که آزرده مرا خوشترم از راحت اوست گر صد آزار ببینم ز دل آزار دگر وحشی از دست جفا رست دلت واقف باش که نیفتد سرو کارت به جفا کار دگر وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13391