شده‌ام سگ غزالی که نگشته رام هرگز مگسی ز انگبینش نگرفته کام هرگز ز فروغ آفتابی شب خویش روز خواهم که شبی ز خانه بیرون ننهاده گام هرگز هوس پیاله خوردن بودم به خردسالی که کسی نگفته پیشش ز شراب و جام هرگز چو حدیث من بر آید کند آنچنان تغافل که مگر به عمر خویشم نشینده نام هرگز به رهت مقام کردم ، نگذاشتی مقیمم به اسیر خود نبودی تو در این مقام هرگز به شکنج طره ی او دل وحشی است مایل که خلاصیش مبادا ز بلای دام هرگز وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۲۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13393