مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی در دولتسرای عشق عشق و اساس عشق نهادند بر دوام یعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اند گفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشق گو خاک تیره زر کن و سنگ سیاه سیم آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشق پروانه محو کرد در آتش وجود خویش یعنی که اتحاد بود انتهای عشق اینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوه زینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشق وحشی هزار ساله ره از یار سوی یار یک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13425