عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسرده‌ایم گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند کز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت که مگر دندان حسرت بر جگر افشرده‌ایم در نمی‌گیرد باو نیرنگ سازیهای ما گر چه ز افسون آب از آتش برون آورده‌ایم وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خورده‌ایم وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13435