آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم نو شد آن سلسله ی کهنه و آن بند قدیم آمدم من به سر گریهٔ خود به که تو نیز بر سر ناز خود آیی و شکرخند قدیم به وفای تو که تا روز قیامت باقیست عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم نخل تو یک دو ثمر داشت به خامی افتاد من و پروردن آن نخل برومند قدیم بهر آن حلقه به گوشیم که بودیم ای باد برسان بندگی ما به خداوند قدیم خلوتی خواهم و در بسته ویک محرم راز که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم وحشی آن سلسله نو کرد که آیند ز نو پندگویان قدیمی به سر پند قدیم وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13444