ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم می‌آید از گشودن آن بوی منتی در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم در کار ما مضایقه‌ای داشت ناخدا کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم در خود نیافتیم مدارا به اهرمن بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم ظلمت به پیش چشمهٔ حیوان تتق کشید رفتیم و ذوق چشمه ی حیوان گذاشتیم وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق او را به بند خانهٔ حرمان گذاشتیم وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13446