دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم گر آب فراموشی ازین بیشتر آید ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی بنشین تو که من در قدم موکب میرم وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۲۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13457