دل پر حسرت از کوی تو برگردیدم و رفتم نشد پابوس روزی آستان بوسیدم و رفتم ز گرد راه خود را بر سر کوی تو افکندم رخ پر گرد بر خاک درت مالیدم و رفتم اگر منزل به منزل چون جرس نالم عجب نبود که آواز درایی از درت نشنیدم و رفتم نیامد سرو من بیرون که بر گرد سرش گردم به سان گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم میسر چون نشد وحشی که بینم خلوت وصلش به حسرت بر در و دیوار کویش دیدم و رفتم وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13483