مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن زبان کوته ما را به خود دراز مکن مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من درآ خوش از در یاری و احتراز مکن به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای در امید به رویش چنین فراز مکن وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13493