آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن کوهکن ره می‌برد در کوه خارا همچنان پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره‌ای وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13501