به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن دل مینای می‌باید که باشد صاف با رندان دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن به آواز دف و نی خاکبوس دیر می‌گوید بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن ز رنگ آمیزی دوران مشو غافل ز من بشنو می رنگین به جام انداز و عارض ارغوانی کن نصیحت گوش کن وحشی که از غم پیر گردیدی صراحی گیر و ساغر خواه و خطی از جوانی کن وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13507