ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن ره آوارگی در پیش و از پی دیدهٔ حسرت وداعی نام نه این را و چشمی بر نگاهم کن ز کوی او که کار پاسبان کعبه می‌کردم خدایا بی ضرورت گر روم سنگ سیاهم کن بخوان ای عشق افسونی و آن افسون بدم بر من مرا بال و پری ده مرغ آن پرواز گاهم کن به کنعانم مبر ای بخت من یوسف نمی‌خواهم ببرآنجا که کوی اوست در زندان و چاهم کن ز سد فرسنگ از پشت حریفان جسته پیکانم مرو نزدیک او وحشی حذر از تیر آهم کن وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13510