یک بار نباشد که نیازرده‌ام از تو در حیرتم از خود که چه خوش کرده‌ام از تو خواهم که حریفی چو تو خوبت بچشاند ته ماندهٔ این رطل که من خورده‌ام از تو این میوه که آلوده به زهرم لب و دندان نوباوهٔ شاخی‌ست که پرورده‌ام از تو سد پردهٔ خون گشت بر عقدهٔ غم خشک دل مرده‌تر از غنچهٔ پژمرده‌ام از تو چون وحشی اگر عمر بود بر تو فشاندم جانی که به نزدیک لب آورده‌ام از تو وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13515