چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری دل تست فارغ از غم که شراب عیش خوردی تو به عیش کوش و مستی که فراغ بال داری تو نشسته در مقابل من و صد خیال باطل که به عالم تخیل به که اتصال داری به کدام علم یارب به دل تو اندر آیم که ببینم و بدانم که چه در خیال داری به ترشح عنایت غم باز مانده‌ای خور تو که کاروان جانها به لب زلال داری چه خوش است از تو وحشی ز شراب عشق مستی که نه خستهٔ فراقی نه غم وصال داری وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزل ۳۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13544