من و از دور تماشای گلستان کسی به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی زیر بار سرم این دست بفرساید به ز آنکه دستی‌ست که دور است ز دامان کسی پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند که نبودند و نباشند به فرمان کسی وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی وحشی بافقی : گزیده اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۳۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13552