یکی فرهاد را در بیستون دید ز وضع بیستونش باز پرسید ز شیرین گفت در هر سو نشانی‌ست به هر سنگی ز شیرین داستانی است فلان روز این طرف فرمود آهنگ فرود آمد ز گلگون در فلان سنگ فلان جا ایستاد و سوی من دید فلان نقش فلان سنگم پسندید فلان جا ماند گلگون از تک و پو به گردن بردم او را تا فلان سوی غرض کز گفتگو بودش همین کام که شیرین را به تقریبی برد نام وحشی بافقی : فرهاد و شیرین : حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13790