نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟ پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟» گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است» خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست» او را چنار گفت که «امروز ای کدو با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست» ناصرخسرو : دیوان اشعار : قصاید : قصاید : قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/13936